اعتراف رسانه عبری به قدرت موشکی حزب الله لبنان پیام تبریک وزارت خارجه ایران به مناسبت سالروز استقلال اوکراین واکنش مکرون به وقوع انفجار مقابل یک کنیسه در جنوب فرانسه چه بود؟(3 شهریور 1403) تروریست‌های داعش مسئولیت حمله با سلاح سرد در آلمان را به عهده گرفتند (۳ شهریور ۱۴۰۳) توصیه کاندولیزا رایس به مقامات آمریکا: دارایی‌های تهران را نباید آزاد کرد پیش‌بینی رسانه‌های صهیونیست از حمله قریب‌الوقوع حزب الله (۳ شهریور ۱۴۰۳) جنایات رژیم صهیونیستی برای ایجاد بحران آب در غزه وحشت حمله حزب الله در جان صهیونیست‌ها پزشکیان: باید با خدمت بی‌منت برای رفع نیاز‌ها و مشکلات مردم تلاش کرد حملات موشکی حزب‌الله به جولان اشغالی ادامه دارد (۳ شهریور ۱۴۰۳) وزیر کشور و فرمانده کل ارتش بر لزوم تقویت امنیت مرز‌ها تاکید کردند تاکید عراقچی بر حق مشروع ایران برای پاسخ به جنایت تروریستی رژیم صهیونیستی در تهران عارف: بر سر عهد خود با مردم می‌مانیم هلاکت چند نظامی صهیونیست با انفجار تونل در مرکز غزه (۳ شهریور ۱۴۰۳) بیمارستان ۷۰ تختخوابی هاشمی رفسنجانی با حضور پزشکیان افتتاح شد وقوع یک حادثه امنیتی در کرانه باختری | ناپدید شدن دو صهیونیست در قلقیلیه وزیر خارجه طالبان به عراقچی تبریک گفت دیدار فرمانده کل ارتش با وزیر ورزش و جوانان رئیس قوه قضاییه در دیدار با پزشکیان: رای بالا به کابینه پشتوانه بسیار خوبی برای دولت شد فرمانده کل ارتش با امیر نصیرزاده دیدار کرد زلنسکی پیوستن اوکراین به دیوان کیفری بین‌المللی را تأئید کرد
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->