وضعیت طرح نهضت ملی مسکن در خراسان رضوی مطلوب است دیدار معلمان نمونه با مقام معظم رهبری سارق بی‌رحم در مشهد طعمه‌اش را با نوشیدنی مسموم به قتل رساند + عکس جزئیاتی از برگزاری انتخابات ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ جهاد اسلامی: اسرائیل به این نتیجه رسیده که جنگ راهکار آزادی اسرا نیست ادعای رسانه صهیونیستی: هواپیمای رئیس موساد در ریاض به زمین نشست موشک‌های تاروس به اوکراین نخواهد رفت ادعای رسانه صهیونیستی: اکثر مسئولان اسرائیلی موافق توافق مبادله اسرا هستند ترکیه ناو هواپیمابر می‌سازد شلیک ۳۰ موشک به پایگاه میرون اسرائیل توسط حزب الله لبنان + فیلم (۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) نتانیاهو از صدور حکم بازداشتش وحشت زده است خودروی یک وزیر صهیونیست واژگون شد + فیلم زلنسکی: حداقل به هفت سامانه دفاع هوایی نیاز داریم حزب الله قادر است الجلیل را محو کند عربستان، اولین مقصد «بلینکن» رسانه عبری: عملیات رفح یک اشتباه است شیخ نعیم قاسم: جنگ باعث بازگشت شهرک نشینان نخواهد شد مخبر: ایران به دنبال روابط برد برد با کشورهاست مخبر: توسعه روابط با کشورهای آفریقایی راهبرد اساسی ایران است تحولات «غزه»، محور سفر وزیر خارجه ترکیه به ریاض روسیه: تمام رزمایش‌های ناتو را از نزدیک زیر نظر داریم
سرخط خبرها

خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

  • کد خبر: ۲۰۹۹۸۰
  • ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۲
خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
بخشی از خاطرات رهبر انقلاب اسلامی از مبارزات ایشان در دوران طاغوت برگرفته از کتاب «خون دلی که لعل شد» را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شهرآرانیوز، در سال ۱۳۴۲ شمسی برای تبلیغ در ایام ماه رمضان در اواخر زمستان به زاهدان رفتم که دوباره بازداشت شدم. بعد از بازجویی مرا بیرون بردند و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند. هوا تاریک و بسیار سرد بود. فهمیدم جایی که مرا برده‌اند پادگان نظامی است. مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند. این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود. سربازان از جای خود برخاستند و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند. فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد. صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.

در طی این مدت از من بازجویی شد که چند ساعت طول کشید. تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است و من در بازی‌های کودکانه‌ی او و برادرانش شرکت می‌کردم. پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند. عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند. بعداَ متوجه شدم که عازم تهران هستیم. این نخستین سفر من با هواپیما بود. در هواپیما به مسائل مختلفی می‌اندیشیدم. به آینده‌ی این نهضت اسلامی که برپا شده... به برپاکننده‌ی نهضت امام خمینی... به آینده‌ای که در انتظار من بود. از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.

مجله‌ای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را می‌پسندیدم، در دفتر خاصی که سفینه‌ی غزل نامیده بودم، می‌نوشتم. دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن می‌کشند تا ببینند من چه می‌نویسم. وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارات را هم افزودم: «این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوش‌اخلاق از زاهدان به جای نامعلومی می‌برد، نوشتم!» این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آن‌ها گذاشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->